ای پسرم!من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش،و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم،و از آخرت و آنچه برای انسان ها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و برای هر دو مثال ها زدم،تا پند پذیری،و راه و رسم زندگی بیاموزی.همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود،چونان مسافرانی است که در سر منزلی بی آب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچ کردن به سرزمینی را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است.
پس،مشکلات راه را تحمل می کنند و جدایی دوستان را می پذیرند و سختی سفر،و ناگواری غذا را با جان و دل قبول می کنند،تا به جایگاه وسیع و منزلگاه امن،با آرامش قدم بگذارند و از تمام سختی های طول سفر احساس ناراحتی ندارند،وهزینه های مصرف شده را غرامت نمی شمارند و هیچ چیز برای آنان دوست داشتنی نیست جز آنکه به منزل امن،و محل آرامش برسند.اما داستان دنیا پرستان همانند گروهی است که از جایگاهی پر از نعمت ها می خواهند به سرزمین خشک و بی آب و علف کوچ کنند،پس در نظر آنان،چیزی ناراحت کننده تر از این نیست که از جایگاه خود جدا شوند،و ناراحتی ها را باید تحمل کنند.
نهج البلاغه فرازی از نامه 31
نویسنده : واحد نهج البلاغه » ساعت 8:39 عصر
روز 90/4/3